فهرست مطالب
Toggleحرمان عاطفی و رابطه آن با خشونت ( بخش اول)
انسان به عنوان یک موجود نیازمند و رشد یابنده در دوران مختلف عمر به کمک و تجارب دیگران برای ادامه حیات احتیاج دارد.
اگر در مسیر جریان تربیت فرزند والدین نامتعادل و نامتناسب رفتار کنند و بار عاطفی ابراز شده به کودکان منفی باشد، در کودک منجر به پیدایش رفتارهای نابهنجار میشود و چون مدرسه و محیط اجتماعی تکمیل کننده و یا تصحیح کننده رفتارهای نامطلوب وی میباشند، ممکن است فشارهایی به فرد تحمیل کنند. از طرفی هدایت و راهنماییهای به موقع و مناسب والدین به فرزندان کمک میکند که تعادلجویی عاطفی را در خانواده در حد نیاز تأمین کرده و از انحرافات احتمالی جلوگیری نماید. در این مقاله بر آنیم تا نقش خانواده در بهداشت روانی و عدم کارکرد مناسب آن را به عنوان یکی از عوامل مؤثر در حرمان عاطفی و تأثیر آن در رفتارهای کودکان در ایام بزرگسالی در قالب خشونتهای رفتاری و… را بررسی کنیم.
خانواده از نخستین نظامهای نهادی عمومی و جهانی است که برای رفع نیازمندیهای حیاتی انسان و بقای جامعه ضرورت تام دارد؛ و در عین اینکه کوچکترین واحد اجتماعی است، هسته اصلی جامعه، مبنا و پایه هر اجتماع بزرگ و نهادی است که در طی تاریخ و در هر جامعه شکل یا ساخت و کارکرد یا کنش معین داشته و دارد. مراد از ساخت هر نهاد، شکل مشخص و معین آن در یک جامعه بخصوص است و مراد از کنش یا عمل یا کارکرد هر نهاد، عمل یا نقشی است که برعهده دارد تا ارزش یا ارزشهایی را تأمین کند.
اولین و مهمترین عملکرد خانواده، تأمین ارزش محبت درمیان اعضای خود و سپس اشاعه و ترویج این ارزش از راه ایجاد روابط محبتآمیز و دوستیهای ژرف در میان افراد جامعه است. کانون خانواده آموزشگاه مقدس محبت است. با محبت والدین شایسته و نیکوکار، همه احساسات و عواطف عالی در نهاد کودک شکفته میشود.
محبت، محبت میآفریند. ارزش محبت موجب افزایش میزان و توسعه حوزه آن میگردد. محبت کلید پیروزی است. با محبت میتوان بر دلها راه یافت. راز پیروزی معلمان و مربیان و سیاستمداران و فرماندهان در محبت نهفته است. محبت لازمه مدیریت است. محبت منشأ احترام در پایهریزی شخصیت و چگونگی رشد عواطف اشخاص، هیچ عامل اجتماعی به پایه محیط کوچک خانواده نمیرسد. تار و پود حیات روانی اشخاص را در کانون خانواده به هم میتنند.
والدین با عشق و محبت خود در تکوین و شخصیت سالم و توانا و باتقوا و سازنده و مفید و مؤثر و مورد احترام فرزندان خود نقشی انکارناپذیر دارند. خانواده با تشکیل ارکان و مبانی اولیه شخصیت، در تأمین انواع ارزشهای اجتماعی چون قدرت، دانش، ثروت، تقوا، احترام مؤثر است.خانواده نماینده روانی جامعه بوده و هم معلول و هم علت پیدایش منش اجتماعی است. منش اجتماعی نتیجه تطبیق احتیاجات انسانی با شکل زندگی در یک جامعه به خصوص است.
روش زندگی یک جامعه، محصول عوامل تاریخی، اقتصادی، اجتماعی و روانی است که به نحو پیچیده با هم درآمیختهاند. این روش زندگی به صورت عقاید و روحیاتی درمیآید که به وسیله پدر و مادر و بعد سایر عوامل در مراحل مختلف تربیتی به کودک منتقل میشود و منش اجتماعی او را به وجود میآورد. در تربیت رفتار و شخصیت کودک، رشد هماهنگ تمام نیروهای انسانی او را به سوی کمال و دستیابی به آرمانهای تأیید شده انسانی، هدایت میکند. خانواده یک نهاد اجتماعی و کنش اجتماعی آن برای جامعه حائز اهمیت است. اولین وسیله انتقال میراث فرهنگی به کودکانی که خود مردان و زنان و سازندگان فردای کشورند خانواده است. کودک برای قبول مسئولیت و جانشینی خود در محیط امن خانواده آماده میشود، بدین معنی که در اثر پیشقدمی و روش زندگی و تمرین به او میآموزد که چگونه خود را با هنجارهای اجتماعی منطبق سازد تا در زمره انسانهای بهنجار اجتماعی و سعادتمند محسوب گردد.
1- اهمیت خانواده سالم
خانواده یکی از محوریترین محیطهای تربیتی است که در حفظ سلامت روانی، اجتماعی و جسمانی فرد نقش اساسی برعهده دارد. شرایط روانی خانواده همانند روابط عاطفی والدین نسبت به فرزندان، فرزندان نسبت به یکدیگر و والدین نسبت به هم در ایجاد سازگاری و سلامت روانی رشد مهارتهای اجتماعی و پیشرفت تحصیلی و شغلی فرزندان نقش تسهیل کننده یا بازدارنده دارد. در خانواده که بنیادیترین و قدیمیترین نهاد اجتماعی و تربیتی است، والدین نقش اساسی و سرنوشتساز در زندگی فرزندان دارند و غیبت هر یک از آنها اثری مخرب و جبران ناپذیر بر فرزندان و خانواده میگذارد. همچنین، پیامبران الهی از یک سو و رشد تجربیات اجتماعی انسان از سوی دیگر بر ضرورت و اهمیت و استحکام خانواده مهر تأیید زده، خواستار پاسداری از آن شدهاند. رسول خدا (ص) درباره ارزش و اهمیت خانواده میفرمایند: «ما بنی بناء فی الاسلام احب الی الله عزوجل منالتزویج»: هیچ بنیان و نهادی نزد خداوند، باعظمتتر و محبوبتر از بنیان و بنیاد خانواده نیست. خانواده این سیستم اجتماعی کامل با ایجاد پیوندهای عاطفی و مراقبتی قوی اعضا را کنار یکدیگر نگه میدارد. وجود چنین روابط و سازمانی در خانواده کمک میکند تا در این چارچوب زمانی و تحولی، خانواده به اهداف متعالی خود دست یافته و بقای خود را به عنوان یک واحد اجتماعی حفظ کند (مارتین و مارتین، 2000). تبادل و تعادل عاطفی بین اعضای خانواده مهمترین ملاک در همنوایی و سازگاری در خانواده است و باعث میشود که سلامت و بهداشت روان اعضای خانواده به نحو مطلوبی تأمین شود (شاه ماری سوها، 1391: 29).
خانواده از نهادهای اصل هر جامعه و یکی از طبیعیترین گروههایی است که میتواند همه نیازهای مادی و معنوی انسانها را برطرف نماید. این واحد اجتماعی کانون صمیمانهترین روابط و تعاملات بین فردی است. اهمیت خانواده به اندازهای است که سلامت و بالندگی هر جامعهای به سلامت و رشد خانوادههای آن وابسته است و هیچ یک از آسیبهای اجتماعی فارغ از تأثیر خانواده پدید نیامده است. خانواده تأثیر اساسی بر اعضای خود دارد؛ یعنی هم میتواند زمینهساز رشد و بالندگی و هم عامل آسیب و بیماری اعضای خود گردد. عضو خانواده بودن، در نوعی شبکه عاطفی سهیم شدن، به یک گروه اجتماعی تعلق داشتن و به محیط زندگی خاصی عادت کردن است. خانواده نخستین محیطی است که شخصیت کودک در آن شکل میگیرد. از طریق اجتماعی شدن کودک در خانواده، میراث فرهنگی، سنتها و باورهای این نهاد در اختیار کودک قرار میگیرد.
خانواده به عنوان یک واحد عاطفی- اجتماعی، کانون رشد و تکامل، شفادهندگی، تغییر و تحول است. همچنین ارزش و اهمیت این نهاد مقدس به حدی است که خداوند متعال در قرآن کریم به اهمیت آن اشاره کرده است. (همان: 29- 28).
2- عوامل و متغیرهای مؤثر در تأمین سلامت روان خانواده
عوامل و متغیرهای مختلفی در تأمین سلامت روانی خانواده مؤثر هستند که به برخی از این عوامل اشاره میشود:
2- 1- فرهنگ خانواده
این امر در پایهگذاری شخصیت کودک تأثیر بسزایی دارد. نگرش، طرز تفکر، آداب و رسوم و عقاید موجود در خانوادهها نشان دهنده فرهنگ حاکم بر جوامع مختلف انسانی است. هر قدر خانواده به معیارهای اخلاقی و اجتماعی از قبیل رعایت قانون، نظم و انضباط و احترام گذاردن به حقوق دیگران مقید باشد، کودک نیز به این گونه امور بیشتر توجه خواهد کرد. برعکس در خانوادههایی که دروغگویی، ظلم و ستم و اجحاف حقوق مردم رواج دارد، این اعمال خود به خود در کودک تقویت شده و با وی عجین میگردند. «خانوادهها همچنین در آشنا نمودن کودکان به میراث فرهنگی و اجتماعی نقش مؤثری برعهده دارند. آنها باید در درک و فهم میراث فرهنگی به فرزند خود کمک کنند. با توجه به رشد و تجربیات کودک، وی را به میراث ادبی، علمی، فلسفی، دینی و هنری جامعه و لزوم دانستن آنها مطلع سازند» (شریعتمداری، 1367: 211).
2- 2- الگوها و راهبردهای فرزندپروری و جو عاطفی خانواده
به ویژگیهای شخصیتی والدین و زمینه اجتماعی حاکم در روابط اعضای خانواده بستگی دارد؛ زیرا سبکهای تربیتی تحت تأثیر ویژگیهای نسبتاً پایدار یا صفات شخصیتی والدین قرار میگیرند؛ بنابراین، میتوان گفت که اکثر کودکان مشکلدار و ناسازگار دست پرورده والدین ناسازگاز هستند. تحقیقات بعضی از پژوهشگران نشان میدهد که بیقراری و آشفتگی پایدار پدر و مادر بر سلامت عاطفی و رشد مهارتهای شناختی کودکان تأثیر منفی دارند. مادران افسرده دارای ویژگیهایی همچون بیمهری، عدم پذیرش و فقدان خودجوشی رفتار میباشند. کودکانی که نظارهگر شادی و نشاط در خانواده هستند، بیشتر احساس ایمنی میکنند و پیوندهای عاطفی محکمتری با والدین خود دارند.
2- 3- جو عاطفی در خانواده
خانواده سالم کانونی است که بر پایه عشق، تعهد و روابط صمیمانه پایدار شکل میگیرد. مهمترین شیوههای تبادل عاطفی در خانواده عبارتاند از: مراقبت و رسیدگی زوجین به همدیگر در همه زمینهها، تقویت روحیه همدیگر، معاشرت نیکو با همدیگر، در موقع نیاز و خوش رفتاری در تبادل عاطفی به یکدیگر.
نتایج پژوهشها نشان داده است که وقتی زن و شوهر از حمایت عاطفی یکدیگر برخوردار باشند، بیشتر خود را درگیر تربیت فرزندان میکنند و در امر فرزندپروری بیشتر از خود مهر و عطوفت، حساسیت و شایستگی نشان میدهند؛ بنابراین جو عاطفی و صمیمیت حاکم در روابط زن و شوهر، به آنها فرصت میدهد تا با آرامش و بدون نگرانی با کودکان خود و سایر اعضای خانواده تعاملات لذتبخش داشته باشند. ولی در خانوادههایی که بین زن و شوهر تعارض و کشمکش وجود دارد، کودکان ناسازگار و پرخاشگر خواهند شد. همچنین پژوهشها نشان میدهد والدینی که تعارض و کشمکشهای زناشویی دارند، در تربیت فرزندان خود، سبکهای تربیتی ناکارآمد و ضعیفی نشان میدهند.
2- 4- نحوه ارضای نیازهای خانواده
چگونگی تأمین نیازهای انسان (نیازهای مادی و عاطفی) در خانواده هم یکی از عوامل مؤثر در سلامت روانی اعضای خانواده به شمار میرود. همه افراد به هنگام تولد دارای نیازهایی هستند و رفتارهایی را برای ارضای آنها به کار میگیرند که اکثر این رفتارها اکتسابی هستند و از فرهنگی به فرهنگ دیگر فرق میکنند. این نیازها به ترتیب از نیرومندترین تا ضعیفترین آنها به صورت سلسله مراتبی منظم شدهاند؛ بنابراین تا زمانی که نیازهای پایینتر برآورده نشوند، نوبت به ظهور و فعالیت نیازهای بالاتر نمیرسد. به طور کلی، پیوند با بستگان و آشنایان و تعلق خاطر به همسر و فرزندان یکی از جلوههای این نیازها میباشند.
مزلو اضطراب را ناشی از محرومیت در ارضای نیازهای اساسی میداند و معتقد است سلامت جسمی، روانی و سازگاری در سایه تحقق نیازهای اساسی امکانپذیر است.
اگر خانوادهها به نیازهای اعضای خود به ویژه فرزندان توجه داشته باشند و شیوه صحیح ارضای این نیازها را به اعضای خانواده انتقال دهند، افراد کمتر دچار اضطراب، آشفتگی فکری و ناسازگاری میشوند و در محیط خانواده فضای عاطفی غنیتر و تعاملات رفتاری هم از سلامت و استواری بیشتری برخوردار میگردد.
2- 5- الگوهای درون خانواده شامل: الگوها یا روشهای ارتباطی، نقشها، انتظارات اعضای خانواده از همدیگر و… است. در بیشتر خانوادهها، آداب و قواعد آنها در اثر برخی اتفاقات دچار تغییر میشود؛ مثلاً هنگامی که فرزندی در خانواده به دنیا میآید، یکی از اعضای خانواده ازدواج میکند یا یکی از آنها فوت میکند و… در این مواقع اگر الگوهای درونی خانواده منسجم، پایدار و روشن باشد، مشکل حادی در این گونه خانوادهها مشاهده نمیشود، اما اگر الگوهای درونی خانواده روشن نباشد، هویت و انسجام خانواده دچار چالش شده و در نتیجه، اختلافات و تعارضات خانودگی افزایش مییابد؛ بنابراین همه این موارد تأثیرات مستقیم بر سلامت عاطفی و روانی اعضای خانواده دارند (شاه ماری سوها، پیشین: 33- 31).
شاید به موارد زیر علاقه مند باشید :